امروز رفتم پیش پدربزرگم و صحبتی که پیش آمد در مورد بارندگی امسال بود ، من گفتم که امسال اصلا بارون نیامده و اوضاع زیاد خوب نیست ، ایشان گفتند قدیما خیلی خوب بود و اوضاع خیلی بهتر بود.در مورد مراسمی که در این شرایط قدیما انجام می دادند از ایشان پرسیدم و مراسم خداخدا بارون را برایم شرح دادند:
پدر بزرگ : بچه که بودیم با تعداد دیگری از بچه های هم سن و سال خودمان این مراسم را انجام می دادیم.اول یک چوب صاف بلند درخت توت را بر می داشتیم و بر سر آن یک روسری یا پارچه ای زیبا می بستیم و آن را خیس می کردیم و یکی از هم بچه ها توره ای ( به شکل کیسه ای کوچک ) در دستش داشت و بقیه هم به صورت گروهی شعر می خواندند و به در خانه ها می رفتیم و هر کس هر چی که دوست داشت ( مانند دانه بریان ، کشمش ، نخود و ...) بدر داخل توره می ریخت و بچه ها هم آخر روز خوشحال و شادمان ، آنچه را که جمع کرده بودند تقسیم می کردند و می خوردند . و جالب بود که بعد چند روز باران میامد . اما شعری که بچه ها می خواندند:
خدا خدا بارون بته
ور شاخ حیرانو بته
گندوما د زر خاکن
از تشنگی هلاکن
خدا خدا بارون بته
ور شاخ حیرانو بته
بزغاله شیر میه
چیپو پنیر میه،سگشم خمیر میه
پدر بزرگ من الان تقریبا 90 سالش است و این مراسم را دوران بچگی اش با دوستانش انجام می دادند.هر چند این مراسم در حال حاضر انجام نمی شود و مردم کم کم دارند آداب و رسوم و فرهنگ غنی یشان را از یاد می برند اما ، ان شاء الله خداوند بزرگ باران رحمتش را بر سر ما بندگان ناچیزش نازل کند.
احسان مصباحی ::: پنج شنبه 89/10/9::: ساعت 3:18 عصر
|
|